زمان گفتن از بعضی چیزها، سالگرد و چله و … نیست. یکی از آنها حاج قاسم است. نوشتن از برخورد ما با سردار دلها در سالگردش هیچگاه شنیده نمیشود و در میان دلنوشتهی دلهای سوخته گم میشود.
زمانی که داعش در سودای امپراتوری خود در عراق و شام بود، سردار شهیدمان بود که به مبارزه با او پرداخت. این مبارزه هیچگاه منحصر به مناطق مسلماننشین یا شیعهنشین نبود. در تمام این زمان او سرباز خدمت به مستضعفان بود.
حال ما پس از شهادت این شهید والا، بر طبل همیشگی مصادرهی قهرمانان ملی کوبیده و او را سرباز ولایت مینامیم. بله، ولایتی که در آرمانمان داریم و باید باشد، کمک به مستضعفان دارد، کمک بر غیرمسلمانان دارد، خدمت به بندگان خدا دارد؛ اما این نامی که ما نهادیم، سردار را برای خودمان مصادره کرده و میلیونها نفری که در اسفند ۹۸ با صندوقهای رأی قهر کردند را هیچ حساب کرده.
حاج قاسم اگرچه سرباز ولایت بود اما از آنچه ما دربارهی ولایت تصور میکنیم ولایت را بهتر میفهمید. میدانست که دشمنانش کسانی نیستند که با او متفاوت فکر میکنند. برای رأی نیاوردن اصلاحطلبان لیست وحدت اصولگرایان را درست نمیکرد. (یا برعکس!) ولایتی که او میفهمید منحصر به خودیها نبود. ولایتی که میشناخت در خدمت تمام مردم بود و در ایران خلاصه نمیشد.
درک جامعه از ولایت با درک آرمانی ما فرق دارد. حال نباید عامل وحدت ملی در مقابله با امپریالیسم و استکبار را مصادره کنیم. وقتی که گفتیم خونبهای تو فتح قدس است، شاید به ظاهر آزادی قدس را مطالبهی جامعه نشان دادیم اما توجه نکردیم که این خون را کمتر از ارزشش معرفی کردیم.
اگر حاج قاسم به شهادت نمیرسید جمهوری اسلامی به دنبال آزادسازی قدس شریف از دامن صهیونیست نبود؟ اساس کار جمهوری اسلامی در منطقه همین است. خون کسی که مانند باران بر تمام مستضعفان و محرومان خدمت کرده، تنها آزادی قدس نیست بلکه رفع شر امپریالیسم آمریکا است، رفع شر قدرتطلبان از سر محرومان است، رفع فتنه از عالم است.
عباس آخوندی